فوتبال با طعم شکلات

فوتبال از دریچه نگاه بهلول

فوتبال با طعم شکلات

فوتبال از دریچه نگاه بهلول

جامعه =نوعی زنجیرکه گردن و دست و دوپای در بند دارد. غل.....

 روزنامه دیلی تلگراف یک مقاله ای نوشته بود تحت این عنوان:

Iran's strongest man killed in revenge attack

این هم لینکش :


http://www.telegraph.co.uk/news/worldnews/middleeast/iran/8645468/Irans-strongest-man-killed-in-revenge-attack.html


این سایت مزخرف سیاسی تخیلی !! ایران در جهان! هم ترجمه اش را گذاشته:


http://www.irandarjahan.net/%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9/%DA%A9%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D9%85%D8%B1%D8%AF.l


مجبور شدم زنگ بزنم به سردبیرشان - که برخلاف روزنامه های ایران بسیار هم پاسخگو هستند!- و توضیح و گلایه : که ای بابا لااقل بی بی سی خودتان را بخوانید قبل از بازی با الفاظ و حیثیت یک ملت و ....! تا دلتان بخواهد هم پیازداغش را زیاد کردم ! طرف هم قول داد که آن جاهای تخیلی اش را !! و فیدبک اینجانب را رفع و رجوع نماید به جناب نویسنده.



1-من کلاً از برنامه ی قوی ترین مردان نفرت دارم و آن داور باندباز و مجری بدصدای غیرورزشی!. نه بخاطر شرکت کنندگانش؛ بخاطر بدآموزی ایی که دارد برای تین ایجرها که از فردا هر " ننه قمری" ! دنبال مایه تیله از کیف مادر و جیب باباست برای خریدن آدرنالین و تستسترون و نادرلون ! تا هیکلش را بسازد!

این وسط فقط جیب دلال ها و باشگاههای بدنسازی غیر علمی پر می شود و جامعه ایی با درصد عظیمی از این پهلوان پنبه های دوپینگی و بعضا خودنما که بهرحال باید مجالی برای خودنمایی و show off پیدا کنند.

آن وقت آن نوجوان شهرک نشین و حاشیه نشین کرجی و شهرستانی بی بضاعت که از هر طرف - حکومت و مدرسه و نظام و خانواده و محیط و خدا !-توی سرش می زنند و تحقیرش می کنند و پولی هم ندارد و کسی تا هیکلی بسازد و اسم در کند و تخلیه انرژی روحی روانی و الخ!! مجبور می شود قداره ببند و نوچگی کند و آدم شقه نماید!

-------------------------

مرحوم روح الله داداشی بچه ی محله ی حصارک پایین کرج بود . محله ی تقریبا با نود درصد قشر کارگر و مستضعف و اکثراً هم آذری زبان( که برای یافتن کار و زندگی در تهران! سر از آنجا درآورده اند و زمین گیر محیط بی در و پیکر و جرم خیز کرج). البته تا آنجا که من برادر ایشان را می شناسم و تا حدودی خانواده و اقوامشان ؛ خانواده داداشی بحمدالله تقریبا از لحاظ مالی وضع شان خوب بود. سال 77 رفته بودیم یک بازی دوستانه زمین خاکی ایی! در حصارک ؛( که اتفاقا تیم خیلی خیلی خوبی داشتند تقریبا با بازیکنهای امروزی و دیروزی سایپای فعلی متشکل از ابراهیم صادقی ؛ وحیدطالب لو ؛ مرتضی ایزدی و ... ) 

 ایشان را دیدم بعد از بازی در مغازه ی دوستم که با هم فامیل هم بودند؛ آمده بود سینه ی مرغ بخرد.- آن موقع ها تازه زیبایی اندام را شروع کرده بود در باشگاه برادرش علی - بحث کشید به ورزش و تغذیه درست. یادمه با لبخند گفت باید روزانه چهار کیلو سینه مرغ تا چند روز یا چند هفته بخورد!! آن هم آب پز!........تا آنجا که من می شناختم خود و برادرش علی ؛ بیشتر از اینکه اهل جار و جنجال و دعوا باشند ، مردمدار و رفیق باز بودند....... 

-------------------------------

گذشت و گذشت تا شب نیمه ی شعبان امسال و آن حادثه ی تلخ.

این چهل سال سن و سی سال فوتبال و 20 سال تحصیل و ده سال دربدری ! یادم داده است که زود قضاوت نکن ؛ چند وجهی به همه ی اضلاع ! ماجرا نگاه کن.

یک طرف قضیه " مقتول " است. قهرمان تقریبا ملی ایران ...... من کاری به تقدیم کردن مدال و کاپش به رئیس جمهور ندارم. به آن وجهی توجه ام معطوف است که محمود دولت آبادی نازنین در آن شاهکار به یاد ماندن اش " کلیدر " دقیقا به آن قشر پرداخته ( در فصلی که گل محمد و ستار از زندان می گریزند). اینکه چرا " زورمندان " ولو لمپن ها و لات ها در جامعه قابل احترامند از طرفه عامه ی مردم؟ ( البته باز هم تاکید می کنم بلا نسبت مرحوم داداشی ) 

دلم می خواهد تصویری از زندگی آن سه نفر متهم به قتل- نه با مصاحبه یا نصیحت و فلان!- که کاش میشد حقیقتی از روح زندگی آن آدمها نوشت یا ساخت و نشان داد برای کسانی که بهتر می خواهند باشند و بهتر بفهمند.

اینکه : این ماجرا در کرج رخ می دهد. شهر هزار طایفه و هزار قوم کرد و ترک و لر و عرب و فارس نشین. شهری که شهریت ندارد! طفل تهران! به کسی برنخورد اما فرقه گرایی و تعصبات محلی در اینجا بیش از جاهای دیگر ست با اینکه دیگر یک کلان شهر بحساب می آید.

اینکه : چرا آن نوجوان نباید! سلاح با خود داشته باشد وقتی امنیت ندارد؟ از کجا معلوم که به او تجاوز نشده باشد در کودکی؟ مگر نه اینکه خیلی از تبهکاران در کودکی........؟

اینکه : شاید در آن حدثه داداشی و یا همراه خبرنگارش مقصرند و به آن سه نفر توهین کرده اند؟

روزنامه ها را باور نکنید ! چرت محض ست ! طرف قاتل می خواهد خودش را مست / مصرف کننده ی شیشه جلوه دهد تا قتل را نا ارادی و سهوی! نشان دهد و احتمالا از حکم قصاص تبرئه 

و تازه در حرف هایش هم مواظب ست داغ خانواده و طرفداران مقتول را تازه نکند و راه را برای جلب رضایت احتمالی ؛ باز نگه دارد.

معلوم ست که هزار جور نقیض می گوید . تازه اینها را هم همان برادران محترم خرده خلاف کار در بازداشتگاه پلیس کرج و یا دوستان مهرورز! آگاهی چی بادش داده اند.

تنها حرف حساب این بود که زد: 

از ماشین که پیاده شد ؛ تا هیکلش را دیدم ترسیدم! گفتم این الان مرا خرد می کند.چاقو را......

------------------------------

نمی خواهم هیچ نتیجه گیری کنم . فایده ایی ندارد. هیچ






خنده دار ترین جوک سال !

من حدودا 35 سالم است. متولد 1977.

قدم 177 ؛ وزنم 87 کیلو ( 102 کیلو!! بودم  در تعطیلات ژانویه قبل) یکسال است حرفه ایی تمرین نکرده ام. کلاً حوصله ی دویدن بالای 8 کیلومتر در هربازی و تمرینات سخت و شاق و طاقت فرسای فوتبال را ندارم. آن هم در برف و باران و گل و لای و چمن مصنوعی بعضاً یخ زده.

اما ده روز است تیم سابقم که یک باشگاه semi- professional در یک کشور صاحب فوتبال مدرن است پاپیچم شده تا دوباره برای یکسال قرارداد ببندم.

فکر می کردم نمی توانم. زانو چپم توان ندارد. مچ را قبلا در ایران عمل کردم در دوران شمشیرشاه ! افتضاح شد. آن زمینهای گاوآهنی!! تهران هم که بدترش کرد. حوصله ی ریکاوری هم ندارم و تنظیم تغذیه. فقط خوبیش این است که اینجا اعصاب خرابی و جنگ و دعوا لااقل در تیم خودی نداریم. همه اش دوستی است و خنده و تفریح و به موقعش کار سخت. 

می نویسم کار سخت تا ان فوتبال الک دولکی آسیا بویژه ایران را فراموش کنید - منهای انصافا کره ی جنوبی و ژاپن فقط- اینجا باید سریع بود و محکم و تاکتیک پذیر.

بهرحال امروز دیگر مجبور شدم اوکی را بدهم. آخرش مربی تیم و رئیس باشگاه گفتند : رفاقتی - نه فی سبیل الله !!- هم دستیار اول باش و هم بازیکن.

به شرطی که فقط در بازیهایی که 3-4-3 بازی کنیم و مهاجم باشم؛ قبول کردم.

خداییش نمی توانم عین فرهاد مجیدی یا کریم برای تیم مفید باشم اما در تمرینات که ما چند نفر قدیمی پوست جوانها را می کنیم.


تیم  خوبی داریم و با چند هزار طرفدار متعصب و هولیگان . 70 درصد لات و جنگاور! و شرور! 40 درصد ازاین دوستان بانوان اند. و کلاً اهل آب شنگولی !! الکلی به تمام معنا.

اما همین مردم کفار!سه سال پیش که من اوایل ورودم بود و غریبه بودم ؛ ماه رمضان برایم افطاری داغ می آوردند سر زمین ! حساب کنید دو جلسه تمرین سخت با زبان روزه ؛ آن وقت افطار با هات داگ و رول اند بیکن خوک! و آبجوی تگری!!


جالبه خودم مربی تیم ایرانی ها هستم با حدود 15 تا جوان نوزده بیست ساله. ماشالا همه کله ها ساسی مانکن ، تیپ ممدرضا گلزار ؛ فشن نایک و آدیداس ... فوتبال در حد سوسن خانوم !!

هیچ کدامشان تا بحال در این ده ساله نتوانسته از این همه امکانات استفاده کند و برود با تیمی لااقل دغدغه ی دوریال دوریال نداشته باشد.

تا حرف بزنی هم می گویند : بابا اینا - مردم بومی این کشور- نژادپرستند.

ای بابا لیگ اینجا بازیکن از بوتسوانا و سومالی و گینه و بیافرا هم دارد؛ چرا فقط ایرانی ها.... زپلشک!

خلاصه افتاده ام یاد روژه میلا و عابدی په له .

تساهل و تسامح

بعد از حذف ایران ؛ فقط و فقط ؛ به دلائل فنی از افشین قطبی دل چرکین بودم. با دیدن این مطلب و بخصوص با خواندن حرفهای قطبی از ته دل لذت بردم که یک همکار و استاد هموطنم اینگونه روح لطیف والای انسانی خود را نشان میدهد. 

- که صد البته جدای از ذات ایرانی و تربیت صحیح خانواده ی اصیلش  ؛ از طریق تحصیل و رشد و نمو در جامعه ای آزاد و دموکرات و انسانی خارج از نظام فعلی ایران بدست آورده -

یک " لایک " بزرگ برای او . قضاوت با شما.

بخوانید:

تیم افشین قطبی جریمه شد


افشین قطبی

آقای قطبی تابعیت دوگانه ایرانی آمریکایی دارد و قبلا سرمربی تیم ملی فوتبال ایران بوده است

برگزارکنندگان لیگ فوتبال ژاپن باشگاه شیمیزو اس پالس را پس از این که دو هوادار تیم رقیب پلاکاردی توهین آمیز به افشین قطبی، سرمربی شیمیزو نشان دادند دو میلیون ین (۲۵ هزار دلار) جریمه کرد.

در بازی خانگی تیم شیمیزو اس پالس برابر جوبیلو ایواتا در روز ۲۸ ماه مه، دو تماشاگر نوجوان تیم میهمان پلاکاری به دست گرفتند که روی آن نوشته بود: "قطبی از ساختن سلاح اتمی دست بردار".این پلاکارد سبب هجوم حدود ده هوادار تیم شیمیزو به جایگاه تماشاچیان مهمان شد و بر اثر درگیری، دو طرفدار جوبیلو ایواتا مجروح شدند.

مسئولان جی لیگ، روز پنجشنبه شیمیزو اس پالس، میزبان این مسابقه را به دلیل در نظر نگرفتن تدابیر امنیتی کافی مقصر دانستند و این باشگاه را جریمه کردند.

مسئولان جی لیگ همچنین باشگاه جوبیلو ایواتا را به خاطر رفتار تماشاگرانش توبیخ کرد. این باشگاه پیش تر دو تماشاگری را که پلاکارد را با خود به ورزشگاه برده بودند، برای همیشه از تماشای مسابقات محروم کرده بود.

کازومی اوهیگاشی، مدیر جی لیگ به رسانه های ژاپن گفت: "‌ما مطمئن هستیم که این پلاکارد محتوایی نژادپرستانه نداشت.‌"

افشین قطبی، سرمربی ایرانی- آمریکایی، پیش از آن که هدایت تیم شیمیزو را برعهده بگیرد سرمربی تیم ملی فوتبال ایران بود.

این سرمربی ۴۷ ساله در واکنش به تصمیم جی لیگ گفت که پیشنهاد کرده بود تا با آن دو نوجوان دیدار کند.

او گفت: "‌من پیشنهاد این ملاقات را دادم تا به آن ها توضیح دهم که کاری که کردند اشتباه بود و با این کار فرصتی برایشان ایجاد کنم تا این کار را جبران کنند."

فوتبال/ سیاست/ مذهب/ فرهنگ ؛ می تواند اخلاقگرایی را ترویج دهد؟

1- رایان گیگز  ولزی , منچستریونایتد,

بی تردید بهترین بازیکن چپ پای هجومی تاریخ فوتبال انگلیس و لااقل این سی ساله اخیر دنیاست. بسیار محبوب و کلا باصطلاح " سربه زیر در میادین ورزشی" . 

همیشه یک ستون موفقیت های منچستر یونایتد و الکس فرگوسن بر ساق های جادویی وی استوار بوده ست. یهویی! این آقای متاهل سربزیر که چند سال هم چهره ی ورزشی سال و مستر بی بی سی هم شده است ؛ تیتر اول روزنامه های اروپا می شود و فساد اخلاقی اش - تا حد همبستری با همسر برادرش و آبستن کردن و وادار نمودن وی به سقط جنین و پرداخت 600 هزار پوند به برادر مربوطه برای حق سکوت!!- مقادیری در حد میلیون گیگا بایت دیتا! در فضای مجازی بخود اختصاص می دهد.

 

برخورد اجتماع و ملت و مسئولین ورزشی مرتبط :

تقبیح می شود. زمزمه هاست که فرگوسن او را به بهانه ی سن بالا اجباراً بازنشسته کند و در نهایت محکوم به پرداخت 1/000/000 پوند ناقابل معادل 2 میلیارد تومان می شود!!

التفات بفرمایید که  سیاست در سرزمین کلاً با دین بیگانه است و آزادی حتی از فرانسه ی مدعی اختراع! ان ؛ بیشتر وجود دارد . حتی روابط آنچنانی!! هم تشویق و ترغیب

با یک منتها!! که نه تا حدی که توازن جامعه و اصول انسانیت و قوام خانواده و ازدواج را مورد تمسخر قرار دهد.

فدراسیون فوتبال انگلیس و باشگاه منچستر یونایتد بخاطر این افتضاح ؛ در حضور نخست وزیر کشور به این قدرت و عظمت - که مسئولین ما اسهال گرفتند وقتی با تهدیدشان بخاطر ربایش آن چند ملوان مواجه شدند- رسما از خانواده ها و مردم و کودکانشان کتبا عذر خواهی می کنند.

 



2- یک جای مملکت ایران خمینی شهر!! ؛ زوجی ؛ زوجهایی ؛ میهمانی خصوصی دارند در بین خودشان. 

به حریم شان ؛ به شخصیت شان ؛ به کرامت انسانی شان، به حقوق اولیه ی شان، به منزلت خلیفه اللهی شان، به عشق/ همسر / خواهر / دوست و همنوعشان ؛ طلم و توهین و تجاوز می شود.


یعنی در مملکت امام زمان

ام القراء اسلام

حکومت شیعی با ولایت و امامت و نیابت

مملکت شهید داده و مدعی اداره دنیا 

و رو به رشد ؛رو به تسخیر فضا و کائنات


التفات بفرمایید که اینجا بحث پارتی شبانه و اکستازی و بالا شهر تهرون و دخترفراری و گشت ارشاد نیست. " مهمانی خصوصی و بعضا فامیلی" ست.

بقیه ی داستان را که بهتر از من می دانید.


برخورد اجتماع و مسئولین :

اجتماع ؛ بروید نظر " الی " را در وبلاگ خانم رشیدی بخوانید ؛ جوابی که آن خانم مذهبی به ایشان میدهد ؛ خانمی که حتما پای سفره ی ابوالفضل می نشیند و ختم قران میگیرد و بچه اش را شاید به احترام خانم فاطمه -سلام الله علیها- همنام و یاد او میگذارد.

مسئولین ؛ (دایره بحث را وسیع تر می کنم)

رییس پلیس استان اصفهان در آخرین اظهار نظر پیرامون حادثه تاسف بار تجاوز گروهی از اراذل و اوباش به زنان در باغی در خمینی شهر گفته است :« این قبیل حوادث طبیعی است و در تمام شهرها و استانهای کشور رخ می دهد». ایشان ادامه می دهد :« وقوع حادثه خمینی شهر و سرقت همزمان از چهار مغازه در اصفهان با رسانه ای شدن، بزرگنمایی شد». در این حال رییس دادگستری اصفهان نیز گفته است: برخلاف گزارش های اولیه ، افراد مورد تعرض اعضای 4 خانواده بودند و شامل 4 زوج و یک خواهر برادر بودند .

بعد از آنکه احمدی نژاد اعلام کرد که   ایران تنها کشوری است که در آن هیچ کس گرسنه نمی خوابد و فقیری وجود ندارد، اکنون  علی ملکی امام جمعه قصرشیرین  هم گفته است : «به برکت وجود رهبر معظم انقلاب اسلامی و محوریت ولایت فقیه امروز می‌بینیم که ایران امن‌ترین کشور دنیا است».


شما چه فکر میکنید؟


توت فرنگی های وحشی

کارهای سینمای سوئد را خیلی دوست دارم. اصلا علاقه ی ویژه ایی دارم به این کشور. احتمالا بخاطر خواندن رمان دوست داشتنی دزیره است با آن ترجمه ی دلنشین ایرج پزشکزاد. یا شاید هم بخاطر توماس برولین و هنریک لارسون. و البته برایم خیلی جالب بود که سوسن تسلیمی به آنجا مهاجرت کرد و آن زبان یلجوج ملجوشان آموخت و تاتر کار کرد

 و سرآمد کلیه هنرمندانشان شد و غرور آفرین برای ما ایرانی ها.

این هفته !! دارم فیلم توت فرنگی های وحشی برگمان را می بینم. ( حالا چرا هفتگی؟ چون معمولا خیلی باید دقت کنم در جزئیات فیلمی که دوست دارم ببینم پس تکه تکه می بینم بعد یکجا با جرئیاتی که در خاطرم ثبت شده) فیلمی زیبا و دقیق به معنای کلمه با اشاره های ظریف به مذهب و انسان و خدا و گناه.

و جالب تر اینکه آدمی مثل لارس فون تریر با آن سینمای خاص و جنجالی اش خود را وامدار برگمان میداند. یک گفتگوی محشری دارد با سایت رادیو زمانه با این عنوان : روز به روز بی دین تر می شوم. از اینجا بخوانید:

 http://www.radiozamaneh.com/culture/silver-screen/2011/05/25/4242

راستی تا یادم نرفته اینگرید برگمن آن معشوقه ی زیبای همفری بوگارت در فیلم کازابلانکا هم سوئدی ست . سالها قبل یادش بخیر زندگینامه اش را مجله ی فیلم بصورت پاورقی چاپ کرد.

این قافله ی عمر آدم عجب زود میگذرد!