من حدودا 35 سالم است. متولد 1977.
قدم 177 ؛ وزنم 87 کیلو ( 102 کیلو!! بودم در تعطیلات ژانویه قبل) یکسال است حرفه ایی تمرین نکرده ام. کلاً حوصله ی دویدن بالای 8 کیلومتر در هربازی و تمرینات سخت و شاق و طاقت فرسای فوتبال را ندارم. آن هم در برف و باران و گل و لای و چمن مصنوعی بعضاً یخ زده.
اما ده روز است تیم سابقم که یک باشگاه semi- professional در یک کشور صاحب فوتبال مدرن است پاپیچم شده تا دوباره برای یکسال قرارداد ببندم.
فکر می کردم نمی توانم. زانو چپم توان ندارد. مچ را قبلا در ایران عمل کردم در دوران شمشیرشاه ! افتضاح شد. آن زمینهای گاوآهنی!! تهران هم که بدترش کرد. حوصله ی ریکاوری هم ندارم و تنظیم تغذیه. فقط خوبیش این است که اینجا اعصاب خرابی و جنگ و دعوا لااقل در تیم خودی نداریم. همه اش دوستی است و خنده و تفریح و به موقعش کار سخت.
می نویسم کار سخت تا ان فوتبال الک دولکی آسیا بویژه ایران را فراموش کنید - منهای انصافا کره ی جنوبی و ژاپن فقط- اینجا باید سریع بود و محکم و تاکتیک پذیر.
بهرحال امروز دیگر مجبور شدم اوکی را بدهم. آخرش مربی تیم و رئیس باشگاه گفتند : رفاقتی - نه فی سبیل الله !!- هم دستیار اول باش و هم بازیکن.
به شرطی که فقط در بازیهایی که 3-4-3 بازی کنیم و مهاجم باشم؛ قبول کردم.
خداییش نمی توانم عین فرهاد مجیدی یا کریم برای تیم مفید باشم اما در تمرینات که ما چند نفر قدیمی پوست جوانها را می کنیم.
تیم خوبی داریم و با چند هزار طرفدار متعصب و هولیگان . 70 درصد لات و جنگاور! و شرور! 40 درصد ازاین دوستان بانوان اند. و کلاً اهل آب شنگولی !! الکلی به تمام معنا.
اما همین مردم کفار!سه سال پیش که من اوایل ورودم بود و غریبه بودم ؛ ماه رمضان برایم افطاری داغ می آوردند سر زمین ! حساب کنید دو جلسه تمرین سخت با زبان روزه ؛ آن وقت افطار با هات داگ و رول اند بیکن خوک! و آبجوی تگری!!
جالبه خودم مربی تیم ایرانی ها هستم با حدود 15 تا جوان نوزده بیست ساله. ماشالا همه کله ها ساسی مانکن ، تیپ ممدرضا گلزار ؛ فشن نایک و آدیداس ... فوتبال در حد سوسن خانوم !!
هیچ کدامشان تا بحال در این ده ساله نتوانسته از این همه امکانات استفاده کند و برود با تیمی لااقل دغدغه ی دوریال دوریال نداشته باشد.
تا حرف بزنی هم می گویند : بابا اینا - مردم بومی این کشور- نژادپرستند.
ای بابا لیگ اینجا بازیکن از بوتسوانا و سومالی و گینه و بیافرا هم دارد؛ چرا فقط ایرانی ها.... زپلشک!
خلاصه افتاده ام یاد روژه میلا و عابدی په له .
آخی.... این عکس خودته؟؟
افطاری ش از همه بامزه تر بود!!!
آخ که چه مزه ایی می داد! اجرشان با مریم مقدس ع
سلام
امیدوارم پر توان و پر انگیزه حضور داشته باشی
از صمیم قلب براتون آرزوی موفقیت می کنم
و به امید آن روزی که با هم یک کوه یک دویی یک دوچرخه سواری داشته باشیم
حتما. دلم می خواهد لااقل تا بیس کمپ نپال برویم و تراکینگ در جنگلهای شمال تایلند
بابا دود از کنده بلند میشه

یک بهلول 35 ساله بهتر از یه مشت سوسن خانوم 20 ساله ست
موفق باشی . معروف شدی به مام امضا بدی ها .
ممنون الطاف بی پایان! شما هستم.
امضاء که سهله .....!
اون تیکه افطاری هم خیلی با مزه بود . بازم نمیدونم چرا میگن انگلیسیها نژاد پرستن
طفلیها به این مهربونی
حیف از یه روز گرسنگی و روزه نبود
حالا اون افطاریها رو می خوردی
آنها اسکاتلندی خسیس ! بودند.
چرا نخورم؟ غذای حلال از کجا گیر بیارم؟ شده حکایت اون سوالات پسرک سمج فیلم مارمولک! درباره ی نماز خواندن و غسل در قطب شمال!!
آره ؟؟؟؟؟؟؟؟
آخه شکسته نفسی تا کجا بهلول خان ؟
کلاً مرام تریپ پهلوونیه !
عکس نشون میده که هنوز جوون موندی- خوبه
و آبجو می آشامید؟!
در ضمن یعنی اونجاها هنوز لُر باقی موندی که روزه میگیری؟!
-------
ممنون که سر زدین برار.