روزنامه دیلی تلگراف یک مقاله ای نوشته بود تحت این عنوان:
Iran's strongest man killed in revenge attack
این هم لینکش :
این سایت مزخرف سیاسی تخیلی !! ایران در جهان! هم ترجمه اش را گذاشته:
http://www.irandarjahan.net/%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9/%DA%A9%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D9%85%D8%B1%D8%AF.l
مجبور شدم زنگ بزنم به سردبیرشان - که برخلاف روزنامه های ایران بسیار هم پاسخگو هستند!- و توضیح و گلایه : که ای بابا لااقل بی بی سی خودتان را بخوانید قبل از بازی با الفاظ و حیثیت یک ملت و ....! تا دلتان بخواهد هم پیازداغش را زیاد کردم ! طرف هم قول داد که آن جاهای تخیلی اش را !! و فیدبک اینجانب را رفع و رجوع نماید به جناب نویسنده.
1-من کلاً از برنامه ی قوی ترین مردان نفرت دارم و آن داور باندباز و مجری بدصدای غیرورزشی!. نه بخاطر شرکت کنندگانش؛ بخاطر بدآموزی ایی که دارد برای تین ایجرها که از فردا هر " ننه قمری" ! دنبال مایه تیله از کیف مادر و جیب باباست برای خریدن آدرنالین و تستسترون و نادرلون ! تا هیکلش را بسازد!
این وسط فقط جیب دلال ها و باشگاههای بدنسازی غیر علمی پر می شود و جامعه ایی با درصد عظیمی از این پهلوان پنبه های دوپینگی و بعضا خودنما که بهرحال باید مجالی برای خودنمایی و show off پیدا کنند.
آن وقت آن نوجوان شهرک نشین و حاشیه نشین کرجی و شهرستانی بی بضاعت که از هر طرف - حکومت و مدرسه و نظام و خانواده و محیط و خدا !-توی سرش می زنند و تحقیرش می کنند و پولی هم ندارد و کسی تا هیکلی بسازد و اسم در کند و تخلیه انرژی روحی روانی و الخ!! مجبور می شود قداره ببند و نوچگی کند و آدم شقه نماید!
-------------------------
مرحوم روح الله داداشی بچه ی محله ی حصارک پایین کرج بود . محله ی تقریبا با نود درصد قشر کارگر و مستضعف و اکثراً هم آذری زبان( که برای یافتن کار و زندگی در تهران! سر از آنجا درآورده اند و زمین گیر محیط بی در و پیکر و جرم خیز کرج). البته تا آنجا که من برادر ایشان را می شناسم و تا حدودی خانواده و اقوامشان ؛ خانواده داداشی بحمدالله تقریبا از لحاظ مالی وضع شان خوب بود. سال 77 رفته بودیم یک بازی دوستانه زمین خاکی ایی! در حصارک ؛( که اتفاقا تیم خیلی خیلی خوبی داشتند تقریبا با بازیکنهای امروزی و دیروزی سایپای فعلی متشکل از ابراهیم صادقی ؛ وحیدطالب لو ؛ مرتضی ایزدی و ... )
ایشان را دیدم بعد از بازی در مغازه ی دوستم که با هم فامیل هم بودند؛ آمده بود سینه ی مرغ بخرد.- آن موقع ها تازه زیبایی اندام را شروع کرده بود در باشگاه برادرش علی - بحث کشید به ورزش و تغذیه درست. یادمه با لبخند گفت باید روزانه چهار کیلو سینه مرغ تا چند روز یا چند هفته بخورد!! آن هم آب پز!........تا آنجا که من می شناختم خود و برادرش علی ؛ بیشتر از اینکه اهل جار و جنجال و دعوا باشند ، مردمدار و رفیق باز بودند.......
-------------------------------
گذشت و گذشت تا شب نیمه ی شعبان امسال و آن حادثه ی تلخ.
این چهل سال سن و سی سال فوتبال و 20 سال تحصیل و ده سال دربدری ! یادم داده است که زود قضاوت نکن ؛ چند وجهی به همه ی اضلاع ! ماجرا نگاه کن.
یک طرف قضیه " مقتول " است. قهرمان تقریبا ملی ایران ...... من کاری به تقدیم کردن مدال و کاپش به رئیس جمهور ندارم. به آن وجهی توجه ام معطوف است که محمود دولت آبادی نازنین در آن شاهکار به یاد ماندن اش " کلیدر " دقیقا به آن قشر پرداخته ( در فصلی که گل محمد و ستار از زندان می گریزند). اینکه چرا " زورمندان " ولو لمپن ها و لات ها در جامعه قابل احترامند از طرفه عامه ی مردم؟ ( البته باز هم تاکید می کنم بلا نسبت مرحوم داداشی )
دلم می خواهد تصویری از زندگی آن سه نفر متهم به قتل- نه با مصاحبه یا نصیحت و فلان!- که کاش میشد حقیقتی از روح زندگی آن آدمها نوشت یا ساخت و نشان داد برای کسانی که بهتر می خواهند باشند و بهتر بفهمند.
اینکه : این ماجرا در کرج رخ می دهد. شهر هزار طایفه و هزار قوم کرد و ترک و لر و عرب و فارس نشین. شهری که شهریت ندارد! طفل تهران! به کسی برنخورد اما فرقه گرایی و تعصبات محلی در اینجا بیش از جاهای دیگر ست با اینکه دیگر یک کلان شهر بحساب می آید.
اینکه : چرا آن نوجوان نباید! سلاح با خود داشته باشد وقتی امنیت ندارد؟ از کجا معلوم که به او تجاوز نشده باشد در کودکی؟ مگر نه اینکه خیلی از تبهکاران در کودکی........؟
اینکه : شاید در آن حدثه داداشی و یا همراه خبرنگارش مقصرند و به آن سه نفر توهین کرده اند؟
روزنامه ها را باور نکنید ! چرت محض ست ! طرف قاتل می خواهد خودش را مست / مصرف کننده ی شیشه جلوه دهد تا قتل را نا ارادی و سهوی! نشان دهد و احتمالا از حکم قصاص تبرئه
و تازه در حرف هایش هم مواظب ست داغ خانواده و طرفداران مقتول را تازه نکند و راه را برای جلب رضایت احتمالی ؛ باز نگه دارد.
معلوم ست که هزار جور نقیض می گوید . تازه اینها را هم همان برادران محترم خرده خلاف کار در بازداشتگاه پلیس کرج و یا دوستان مهرورز! آگاهی چی بادش داده اند.
تنها حرف حساب این بود که زد:
از ماشین که پیاده شد ؛ تا هیکلش را دیدم ترسیدم! گفتم این الان مرا خرد می کند.چاقو را......
------------------------------
نمی خواهم هیچ نتیجه گیری کنم . فایده ایی ندارد. هیچ
slm
what?
slm
so...?
سلام
جالب بود
مخصوصا که از کلیدر هم تضمین آورده بودی آفرین آفرین
بعدش هم بله همه یک طرفه به قاضی دارند می روند
بعد تر ش هم اینکه شهردار کثیف و خر و الاغ کرج داشت جواب خبرنگار را می داد:
بله با تلاش شبانه روزی و بی خوابی 48 ساعته مامورین قاتلین گرفتار شدند که امیدوارم چوبه دار رو هر چه سریعتر بر پا کنیم؟؟؟!!
لئانت را ببین!!
خدا وکیلی آخه این موردی هست که شهردار یک شهر درباره اش نظر بده؟
اصلا بقولی همه چیزمان باید بیاید به همه چیزمان؛ آخر اون خبرنگار اول از
همه کارش غلطه ؛چرا باید بره از شهردار بپرسه؟
من نمی دونم این اصطلاح شرح وظایف در ایران معنی خاصی داره؟
شده عین سیاست مون که عین دیانته. 100 تا تریبون رسمی و غیر رسمی داره این مملکت. حالا خوبه که اول و آخرش حرف ولی / علی / سلطان/ رهبر/ پادشاه ..... فقط حکم یک نفر معتبره ..... پس بقیه این وسط چرا نظر میدهند؟
حالا گیرم که این بدبخت را هم اعدام کردند ( مثل هزاران هزار انسان دیگه)
عاقبتش چی ؟
اتفاقا بنظر من بهتره خانواده ی داداشی رضایت بدهند تا لااقل با گذشت مردانگی خودشان را نشان بدهند. ضمنا متهم هم که 10 سال رو شاخشه در صورت رضایت ؛ بعدش هم دیگه اون آدمی که لذت لازم را ببره نخواهد شد. لااقل رافت به اصطلاح ایرانی اسلامی رعایت میشه این وسط.
یکی نبود به این شهردار نیمه محترم بگه مگه شما خانواده طفی که هنوز اتفاقی نیفتاده اجراش می خواهی بکنی
آخه بحث اینه که اون آدم چه پروسه ایی از چاپلوسی و باندبازی را طی کرده تا به اون میز برسه؟
حقیقتا که شایسته ی این کار نیست بنابراین از کوزه همان برون تراود که در اوست
واقعا جای تاسفه. دیثروز ما کرج بودیم و همه جای شهر پر بود از پلاکاردهای تسلیت و عکس مرحوم داداشی...
خوب تسلای خاطر خانواده که خیلی خوبه در مصیبت های ناگهانی و دشوار این چنینی ولی دیگه بعضی وفتها هم چنان اغراق و خودنمایی صورت می گیره که اصل مسئله را لوث می کند.
دیگه تا حدی که آدم احساس خفگی می کند.
یادمان نرود آن نوجوان/ متهم / قاتل / مجرم هم شهروند / انسان / ایرانی / مسلمان اهل همان شهر است و حقوقی دارد که باید رعایت و محترم شمرده شود.
خدا رحمتش کن...منم چون از چیزی خبر ندارم قضاوت نمیکنم ولی کلا خاک بر سر شهر و کشوری که یه طرفش فاحشه خونه است یه طرفش سلاخ خونه...
ببین یه چی بگم؟ دیشب توی گودر که مطلبت رو خوندم گفتم الان سهیل میاد با این تیکه کلیدر حال میکنه بعد کلا با مطلبت حال میکنه بعد امروز که اومدم دیدم اینطوری شدم
حالا سوتی پارسال منو ببین!
اولین بار که با خودت و مهدی ابراهیمی و آقای تمدن و سهیل حرف زدم تلفنی ؛ مطالب وبلاگ های بچه ها و نظرات و ال و بل در ذهنم بود...... قاط زدم یهو سهیل و مهدی را با هم اشتباه گرفتم!
به مهدی گفتم : اشاراتی داشتید درباره ی کلیدر ! خیلی جالب و ارزنده بود!!
بنده ی خدا با تعجب گفت : کی من ؟ کجا؟
وبلاگم؟
.... بعد برای اینکه من خیط نشم! گفت : حالا ایشاا... یه روزی درباره اش می نویسم!!!!
همونطور که به خودت هم گفتم واقعا از مطلبت لذت بردم. اینکه وجه دیگه قضیه رو دیدی.. اینکه به اون شخص قاتل نگاهی انداختی... دقیقا من به همین فکر می کردم این چند روز. اینکه چرا یه بچه ۱۷ ساله باید اولا پشت ماشین بشینه!!!! دو اینکه یه بچه ۱۷ ساله چرا باید با خودش چاقو داشته باشه؟ از چی می ترسه؟؟ چی نگرانش کرده که باعث شده چاقو همراه داشته باشه؟
ببین من هرچی از این شهر کثیف و آدمهای گندش بگم کمه... دلیل عمده اش فقره و بی فرهنگی ای که از پس همین فقر اومده...
آخ این موردی که برادر سهیل اشاره کرد... من چند روز پیش با مامان اون تیکه صحبتهای اون مردک لجن شهردار رو شنیدم. در جا خشک شدم و فریاد ناخودآگاهی زدم... با کمال وقاحت سینه جلو داده می گه انشالله!!! به زودی چوبه دار مسببین این اتفاق را همینجا برپا خواهیم کرد!! ای خاک بر سر مملکتی که تو انشالله گوی برپا کننده دار مجازاتش باشی!!خاک بر سر مملکتی که بخواد جواب یه نفر رو که خودش با کثافت و نکبت یک نفر رو با چاقو کشته و به نوعی قبح چاقو کشی و خونریزی و قتل رو از بین برده، با چوبه ی دار بده.. جواب بدی با بدتری!!! اینه فرهنگ سازی اسلامی شون!!
البته که با تو موافقم. مجرم هم باید مجازات- نه اعدام - شود. فقط به دلیل میل به جنایت و شرارت چون بنا به گفته های نیم ساعت قبلش هم با خودروی دیگری درگیر شده اما " قانون" باید قویتر و محکم تر اجرا شود. همین
اخوی تعریف این فردوگاه رو زیاد شنیدم
اصلن بعضی برای همین هواژیماها و فردوگاها می رن انجا
http://www.khabaronline.ir/news-164004.aspx
لااقل یه چیکه حرف حساب از یکی شنیدیم... و چقدر حرفهای جالبی بود...
واقعا سمیه جان ؛ حرف حساب که می گویند جواب نداره ، همینه.
تازه از اون بدتر همه اش میفته گردن عوامل خارجی!
فک کن!!
نمی دونم کتاب شهریار ماکیاولی رو خونده ایی ؟