فوتبال با طعم شکلات

فوتبال از دریچه نگاه بهلول

فوتبال با طعم شکلات

فوتبال از دریچه نگاه بهلول

مسی مسی مسی نه ؛ خود طلا

1- فیلم HANGOVER 2 را می بینم و از شوخی های فیلم لذت می برم. علی الخصوص که خودم هم مدتی مدیییییییییییییییییییییییییید در بانکوک بوده ام و ارادت!! دارم به قوم تای!

2- الله یحفظک الله یحفظک این وروجک اتشین بارسا را . مسی را می گویم . بقول گزاشگر میرزایی ؛ ماها چقدر خوشبخت و خوش شانسیم که در برهه ای از زمان بسر می بریم که می توانیم بازی مسی و جادوهایش را ببینیم.

چقدر این جناب مورینیو حیوان تشریف دارند. نمی دانم تلویزیون ایران آن صحنه ی بعد از گل سوم بارسا نشان داد که در آن شلوغی از روی نیمکت بلند شد و لپ! تدارکاتچی بیچاره ی بارسا را چنگ زد!! مثلا خواست جو را شلوغ کند و دعوا را بیشتر کند! ارواج بابات ..... حیف کارلوس کئیروش که هموطن توست! نتیجه ی اینکه طرف فوتبالیست نباشد و از راه دلالی و مترجمی و مطبوعات و مدیا بخواهد برود بالا همین است. مرده شور آبراهیمویچ دزد را ببرد که او را برای فرار مالیاتی به چلسی قالب کرد. 

خودمانیم بعضی ها مادر زاد خوش شانس به دنیا می آیند.

از آن animal هم نگذریم که فقط جفتک می افشاند !!! مارسلوی برزیلی.

در عوض بارسا همچنان دلپذیر و رویایی بود. دوتا گل را هم روی جای خالی سلطان پویول خوردند.

3- نمی دانم کاریکاتورهای یه بنده خدایی را در رابطه با سپاه حافظ صلح ایران در لندن !! دیده اید یا نه ؟ خداییش از ته دل می خندیم!

4- کتاب صوتی کشف الاسرار و عده الابرار چقدر این شبهای رمضان شنیدنش به دل می نشیند.

شب قدر ما- من و س رشیدی- را فراموش نکنید در دعاهایتان.


روزنوشت من/ ماه جولای

1- حرفهای فیروز نادری دانشمند ناسا در برنامه ی پارازیت چقدر دلنشین و ساده و فروتنانه بود. بی هیچ تصنع و یا show off.

2- سریال 3/5/3 را خرده خرده می بینم ؛ با مزه است از آن بهتر و حرفه ایی تر ؛ ساختمان پزشکان.

3- هواراااااااااااااااااا ؛ اولین گل فصلم را زدم! با کلی سن و سال! چقدر سخته در این مرحله ی از سن دویدن و جنگیدن و گل زدن! این فصل هم که با حفظ سمت شده ایم مربی نصفه نیمه و آنالیزور! بشدت busy.

4-دلم برای درس خواندن تنگ شده !! ( نه که خیلی هم اکتیو هستم در سال تحصیلی !!)

5- دوتا فیلم hang over 1,2 را دیدم ! دستمریزاد به فیلم نامه نویس و کارگردان و بازیگرانش! خیلی ایده های جالبی در فیلم آورده بودند در ژانر کمدی.

6- شک نکنید این استقلال کهکشانی، با مظلومی قهرمان نمی شود!! از حالا گفته باشم.

دلم تنگ شده برای بازیهای تیم ملی ایران ؛آخ  که عربها را ببریم و من بروم ساندویچ دولپی بخورم در مغازه ی عربهای اینجا و برایشان شکلک در بیاورم و ***  شان بسوزد!!

7- مطالب سایت رادیو زمانه - منهای اخبار و سیاست- چقدر مفید و آموزنده است. یک دنیای از متفاوت ها در کنار هم.

8- مطمئنم موفق می شوم! می دانم !

این روزها تازه زندگی دارد بهم لبخند می زند. چون این بار پشت سرم " زنی " ؛ عشقی ؛ یاری ؛ صبور و بردبار و ایثارگر و عاشق ایستاده است. مهربان و زیبا و فهیم. حتما می شناسی اش. 

دست و دامانش را از راه دور می بوسم.

جامعه =نوعی زنجیرکه گردن و دست و دوپای در بند دارد. غل.....

 روزنامه دیلی تلگراف یک مقاله ای نوشته بود تحت این عنوان:

Iran's strongest man killed in revenge attack

این هم لینکش :


http://www.telegraph.co.uk/news/worldnews/middleeast/iran/8645468/Irans-strongest-man-killed-in-revenge-attack.html


این سایت مزخرف سیاسی تخیلی !! ایران در جهان! هم ترجمه اش را گذاشته:


http://www.irandarjahan.net/%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9/%DA%A9%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D9%85%D8%B1%D8%AF.l


مجبور شدم زنگ بزنم به سردبیرشان - که برخلاف روزنامه های ایران بسیار هم پاسخگو هستند!- و توضیح و گلایه : که ای بابا لااقل بی بی سی خودتان را بخوانید قبل از بازی با الفاظ و حیثیت یک ملت و ....! تا دلتان بخواهد هم پیازداغش را زیاد کردم ! طرف هم قول داد که آن جاهای تخیلی اش را !! و فیدبک اینجانب را رفع و رجوع نماید به جناب نویسنده.



1-من کلاً از برنامه ی قوی ترین مردان نفرت دارم و آن داور باندباز و مجری بدصدای غیرورزشی!. نه بخاطر شرکت کنندگانش؛ بخاطر بدآموزی ایی که دارد برای تین ایجرها که از فردا هر " ننه قمری" ! دنبال مایه تیله از کیف مادر و جیب باباست برای خریدن آدرنالین و تستسترون و نادرلون ! تا هیکلش را بسازد!

این وسط فقط جیب دلال ها و باشگاههای بدنسازی غیر علمی پر می شود و جامعه ایی با درصد عظیمی از این پهلوان پنبه های دوپینگی و بعضا خودنما که بهرحال باید مجالی برای خودنمایی و show off پیدا کنند.

آن وقت آن نوجوان شهرک نشین و حاشیه نشین کرجی و شهرستانی بی بضاعت که از هر طرف - حکومت و مدرسه و نظام و خانواده و محیط و خدا !-توی سرش می زنند و تحقیرش می کنند و پولی هم ندارد و کسی تا هیکلی بسازد و اسم در کند و تخلیه انرژی روحی روانی و الخ!! مجبور می شود قداره ببند و نوچگی کند و آدم شقه نماید!

-------------------------

مرحوم روح الله داداشی بچه ی محله ی حصارک پایین کرج بود . محله ی تقریبا با نود درصد قشر کارگر و مستضعف و اکثراً هم آذری زبان( که برای یافتن کار و زندگی در تهران! سر از آنجا درآورده اند و زمین گیر محیط بی در و پیکر و جرم خیز کرج). البته تا آنجا که من برادر ایشان را می شناسم و تا حدودی خانواده و اقوامشان ؛ خانواده داداشی بحمدالله تقریبا از لحاظ مالی وضع شان خوب بود. سال 77 رفته بودیم یک بازی دوستانه زمین خاکی ایی! در حصارک ؛( که اتفاقا تیم خیلی خیلی خوبی داشتند تقریبا با بازیکنهای امروزی و دیروزی سایپای فعلی متشکل از ابراهیم صادقی ؛ وحیدطالب لو ؛ مرتضی ایزدی و ... ) 

 ایشان را دیدم بعد از بازی در مغازه ی دوستم که با هم فامیل هم بودند؛ آمده بود سینه ی مرغ بخرد.- آن موقع ها تازه زیبایی اندام را شروع کرده بود در باشگاه برادرش علی - بحث کشید به ورزش و تغذیه درست. یادمه با لبخند گفت باید روزانه چهار کیلو سینه مرغ تا چند روز یا چند هفته بخورد!! آن هم آب پز!........تا آنجا که من می شناختم خود و برادرش علی ؛ بیشتر از اینکه اهل جار و جنجال و دعوا باشند ، مردمدار و رفیق باز بودند....... 

-------------------------------

گذشت و گذشت تا شب نیمه ی شعبان امسال و آن حادثه ی تلخ.

این چهل سال سن و سی سال فوتبال و 20 سال تحصیل و ده سال دربدری ! یادم داده است که زود قضاوت نکن ؛ چند وجهی به همه ی اضلاع ! ماجرا نگاه کن.

یک طرف قضیه " مقتول " است. قهرمان تقریبا ملی ایران ...... من کاری به تقدیم کردن مدال و کاپش به رئیس جمهور ندارم. به آن وجهی توجه ام معطوف است که محمود دولت آبادی نازنین در آن شاهکار به یاد ماندن اش " کلیدر " دقیقا به آن قشر پرداخته ( در فصلی که گل محمد و ستار از زندان می گریزند). اینکه چرا " زورمندان " ولو لمپن ها و لات ها در جامعه قابل احترامند از طرفه عامه ی مردم؟ ( البته باز هم تاکید می کنم بلا نسبت مرحوم داداشی ) 

دلم می خواهد تصویری از زندگی آن سه نفر متهم به قتل- نه با مصاحبه یا نصیحت و فلان!- که کاش میشد حقیقتی از روح زندگی آن آدمها نوشت یا ساخت و نشان داد برای کسانی که بهتر می خواهند باشند و بهتر بفهمند.

اینکه : این ماجرا در کرج رخ می دهد. شهر هزار طایفه و هزار قوم کرد و ترک و لر و عرب و فارس نشین. شهری که شهریت ندارد! طفل تهران! به کسی برنخورد اما فرقه گرایی و تعصبات محلی در اینجا بیش از جاهای دیگر ست با اینکه دیگر یک کلان شهر بحساب می آید.

اینکه : چرا آن نوجوان نباید! سلاح با خود داشته باشد وقتی امنیت ندارد؟ از کجا معلوم که به او تجاوز نشده باشد در کودکی؟ مگر نه اینکه خیلی از تبهکاران در کودکی........؟

اینکه : شاید در آن حدثه داداشی و یا همراه خبرنگارش مقصرند و به آن سه نفر توهین کرده اند؟

روزنامه ها را باور نکنید ! چرت محض ست ! طرف قاتل می خواهد خودش را مست / مصرف کننده ی شیشه جلوه دهد تا قتل را نا ارادی و سهوی! نشان دهد و احتمالا از حکم قصاص تبرئه 

و تازه در حرف هایش هم مواظب ست داغ خانواده و طرفداران مقتول را تازه نکند و راه را برای جلب رضایت احتمالی ؛ باز نگه دارد.

معلوم ست که هزار جور نقیض می گوید . تازه اینها را هم همان برادران محترم خرده خلاف کار در بازداشتگاه پلیس کرج و یا دوستان مهرورز! آگاهی چی بادش داده اند.

تنها حرف حساب این بود که زد: 

از ماشین که پیاده شد ؛ تا هیکلش را دیدم ترسیدم! گفتم این الان مرا خرد می کند.چاقو را......

------------------------------

نمی خواهم هیچ نتیجه گیری کنم . فایده ایی ندارد. هیچ